آینازآیناز، تا این لحظه: 19 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

آینازوامیررضا

در شهر میانه

فرشته های کوچولوی من که شهر های قبلی زیاد یادشون نمیاد بر عکس از میانه با قافلان کوه و پل و قلعه دخترش وقزل اوزنش واز شهر باصفاش مردم مهمان نوازش خیلی خیلی خاطرات خوش و شیرینی به یاد دارن نمیدونم برای فرشته هام از کی و از کجا بگم از محبت بی دریق عمو داودی و عمه محبوبه بگم از آبجیهای دوقلو صبا و صدف بگم یا از فاطمه که بهش عروس میگفتن .یا از آبجی مهسا بادخترش ریحانه یا از زیبا با دختراش رومینا وروزیتا یا از آمنه با دخترش سارا یا ازحکیمه خانم وخانوادش از راضیه خانم ودخترش مریم یا از ناهید خانم وفاطمه خانم وخیلی از همکارها وهمشهریامون که ساکن میانه بودن که دیگه نمی شه اسم یک یک شون رو برد که همگی به نوبه خود باعث شدن ما در طو...
27 دی 1390

امیر رضا در کلاس اول

قبلا گفته بودم که امیررضا در هشترود به مدرسه می رود و این هم عکسش از کلاس اول همراه معلمش آقای علیپور اسم مدرسه اش هم دبستان شهید رجایی بود .که خیلی هم  به خونمون نزدیک بود. امیررضا همراه معلم کلاس دومش آقای زمانی     امیررضا همراه آقای صفی خانی معلم کلاس چهارم     این غکس هم از مراسم پایان تحصیلی امیررضا از کلاس پنجم   این هم روز اول در مدرسه تیز هوشان ...
25 دی 1390

و اما در مراغه

شهرستان مراغه با همه قدمت و تاریخ کهنش از آذر ماه سال  88پذیرای فرشته های من است تا ببینیم بعدش چه میشه  امیررضا که ترم  د وم کلاس پنجم را در دبستان امیرکبیر مراغه گذراند با تلاش خود وزحمات بیدریق آقای جهانگیری وآقای مرندی توانست به مدرسه ی استعدادهای درخشان راه پیدا کنه  والان هم در آنجا مشغول تحصیله . و آیناز هم در دبستان صدف مشغول به تحصیله که برای هر دو آرزوی موففقیت داریم.                                        ...
24 دی 1390

ورود به شهر خوشه های طلایی ورودهای پرآب

امیر رضای من حدود سن٤سالگی به همراه خانواده وارد شهرستان هشترود شد ودر بدو ورود نمی دونست که چه اتفاقاتی قرار است براش بیفته مثلا قراره دوران مهم تحصیلی رو اونجا شروع کنه و یا صاحب خواهر کوچولوی بشه و یا با دوستان زیادی آشنا بشه از جمله امیر محمد غفارزاده و خانم         محدسه کیمیاو...   البته  دور بودن از خانواده ودیار را نمی شد تحمل کرد .مگر داشتن همسایه ای چون خانواده آقای غفارزاده (بابا) که هر یک از اعضای خانواده همچون برادر وخواهری واقعی بودند در کنار ما که هیچ موقع نمی شه خو بی ها شون رو فراموش کرد.            تصویر سمت راس...
15 دی 1390

تولد دومین فرشته مامان و بابا

و در ٢٨ اردیبهشت ٨٤ بود که خداوند یک خواهر کوچولو به امیررضا عنایت کرد تا امیررضای من در دوران زندگی تنها نباشه و ما تصمیم گرفتیم که اسم این فرشته کوچولو رو آیناز بزاریم واز این تاریخ بودکه ما صاحب دو تا فرشته بودیم که یکی از یکی نازتر و صد البته شاکر بودیم از خداوند.                                                                 ...
14 دی 1390