در شهر میانه
فرشته های کوچولوی من که شهر های قبلی زیاد یادشون نمیاد بر عکس از میانه با قافلان کوه و پل و قلعه دخترش وقزل اوزنش واز شهر باصفاش مردم مهمان نوازش خیلی خیلی خاطرات خوش و شیرینی به یاد دارن نمیدونم برای فرشته هام از کی و از کجا بگم از محبت بی دریق عمو داودی و عمه محبوبه بگم از آبجیهای دوقلو صبا و صدف بگم یا از فاطمه که بهش عروس میگفتن .یا از آبجی مهسا بادخترش ریحانه یا از زیبا با دختراش رومینا وروزیتا یا از آمنه با دخترش سارا یا ازحکیمه خانم وخانوادش از راضیه خانم ودخترش مریم یا از ناهید خانم وفاطمه خانم وخیلی از همکارها وهمشهریامون که ساکن میانه بودن که دیگه نمی شه اسم یک یک شون رو برد که همگی به نوبه خود باعث شدن ما در طو...